جدول جو
جدول جو

معنی علی احسائی - جستجوی لغت در جدول جو

علی احسائی
(عَ یِ اَ)
ابن نقی بن احمد بن زین الدین بن ابراهیم مهاشری مطیر فی احسائی. ادیب و شاعر متوفی در سال 1246 هجری قمری او راست: 1- دیوان شعر. 2- الرساله العلمیه. 3- مشرق الانوار فی الحکمه. 4- نهج المحجه فی اثبات امامه الاثنی عشر. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 254)
ابن احمد بن محمد بن ابراهیم حسینی مشهدی احسائی، ملقّب به جمال الدین. از علمای اوایل سلطنت شاه طهماسب صفوی بود و وفات وی بعد از سال 959 هجری قمری روی داد. او را تألیفی است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 24)
ابن مقرب احسائی. ادیب و شاعر متوفی در سال 111 هجری قمری او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین، بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 164)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ اَ)
ابن محمد بن علی بن هبه الله بن احمد اسنائی مصری شافعی، ملقّب به نورالدین. وی فقیه بود و در سال 707 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الروضه. 2- شرح تعجیزالوجیز موصلی، در فروع فقه شافعی. (از معجم المؤلفین، بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 418. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 715)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ سَ)
ابن شعبان اقسرائی رومی حنفی. مفسرو حکیم بود که در سال 1111 هجری قمری در قسطنطنیه درگذشت. او راست: 1- تفسیر آیۀ ’والشمس تجری...’ 2- حاشیه بر گفتار احمدعلی فناری. 3- شرح حکمهالعین. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 764)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِنْ نا)
ابن محمد بن ابراهیم دمشقی حنائی، مکنّی به ابوالحسن. حافظ و ناقد و قاری بود. در سال 370 هجری قمری متولدشد. وی از وهاب کلابی روایت دارد. و به مصر نیز سفر کرد و فرهنگی برای خود نگاشت. و در ربیع الاول سال 428هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 126. شذرات الذهب ابن عماد ج 11 ص 126)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کِ)
ابن حمزه بن عبدالله بن عثمان اسدی کوفی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به کسائی. قاری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ اَ بَ)
دهی است از دهستان کلیایی، بخش سنقر کلیایی، شهرستان کرمانشاهان. واقع در 29 هزارگزی باختر سنقر، و یک هزارگزی الیاسان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 145 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و حبوب و توتون است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و جاجیم و پلاس است. راه آن از طریق کل سفید اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا